English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1904 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indurate U پینه خورده کردن
inure or en U پینه خورده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
callous U پینه خورده
engrained U پینه خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
to p up U پینه کردن
revamp U وصله پینه کردن
revamping U وصله پینه کردن
revamped U وصله پینه کردن
revamps U وصله پینه کردن
cobbles U سنگ فرش کردن پینه دوزی
callosity U سخت شدن یا پینه کردن پوست
cobble U سنگ فرش کردن پینه دوزی
bunions U پینه پا
bunny rabbits U پینه
bunnies U پینه
bunny U پینه
bunny rabbit U پینه
bunion U پینه پا
calluses U پینه
callus U پینه
callose U پینه دار
ladybugs U پینه دوز
ladybug U پینه دوز
cobblers U پینه دوز
cobbler U پینه دوز
callous U پینه زدن
induration U پینه خوردگی
ladybeetle U پینه دوز
patchery U پینه دوزی
lady clock U پینه دوز
inurement U پینه خوردگی
patched U پینه دار
lady bug U پینه دوز
calluses U پینه استخوانی گیاه
callus U پینه استخوانی گیاه
mending U وصله پینه شدنی
sitfast U پینه در پشت اسب
souter U کفاش پینه دوز
soutar U کفاش پینه دوز
clavus U میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
corn U میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
it was eaten U خورده شد
eaten U خورده
irriguous U اب خورده
little U خورده
patsy U فریب خورده
mussy U بهم خورده
plicated U چین خورده
mildewy U باد خورده
withered U چروک خورده
turkeys U شکست خورده
turkey U شکست خورده
crackly U چین خورده
writhen U پیچ خورده
brushed U شانه خورده
craven U شکست خورده
puckery U چین خورده
worm eaten U کرم خورده
on oath U قسم خورده
vermiculate U کرم خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
writhen U تاب خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
corrosion U خورده شدن
maggoty U کرم خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
cancelled U قلم خورده
dislocated U بهم خورده
indisposed U بهم خورده
folded picture U تصویر تا خورده
eaten U خورده شده
stamped U تمبر خورده
distempered U بهم خورده
dehiscent U ترک خورده
underdog U سگ شکست خورده
underdogs U سگ شکست خورده
crossed out U قلم خورده
crimpled U چوروک خورده
corrodible U خورده شدنی
aggresive U خورده شده
carious U کرم خورده
butt welded U از سر جوش خورده
worm-eaten U کرم خورده
kinky U گره خورده
kinky U پیچ خورده
jiggly U تکان خورده
failure U شکست خورده
failures U شکست خورده
hammer hard U چکش خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
fretted by rust U زنگ خورده
deluded U فریب خورده
moth eaten U بید خورده
moth-eaten U بید خورده
cleft U ترک خورده
clefts U ترک خورده
clift U ترک خورده
picked U کلنگ خورده
messy U بهم خورده
tetched U بهم خورده
teched U بهم خورده
wounding U پیچ خورده
symphsis U عضوجوش خورده
wounds U پیچ خورده
stickit U شکست خورده
twisty U پیچ خورده
starveling U گرسنگی خورده
thrawart U پیچ خورده
grubby U کرم خورده
grubbier U کرم خورده
grubbiest U کرم خورده
wound U پیچ خورده
patsy U شخص گول خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
grounded U توپ به زمین خورده
foul anchor U لنگر تاب خورده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
lost U شکست خورده گمراه
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
chiselled U چوب اسکنه خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
interwrought U بهم جوش خورده
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
beaten U چکش خورده فرسوده
spun glass U شیشه تاب خورده
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
weldment U چیز جوش خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
deep dyed U زیاد رنگ خورده
cut in U چاک خورده شکافته
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
to be deluded U فریب خورده بودن
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
rancid U باد خورده فاسد
impacted U باهم جوش خورده
bound barrel U لوله تاب خورده
scleroderma U مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
weldment U قطعات بهم جوش خورده
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
coated chippings U خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
jungle gym U چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
swiple U قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com